دلمان میخواهد بنشینیم و چند ساعتی زار بزنیم جوری ک ختم شود به یک آه سبکبال ولی این روزها آه ها هم پایشان بست و دستشان بند است ک سبک نمیکنندت ک هر نفست سنگین و غمیگین و شرمگین است هیچ نسیمی پیغامی از رهایی ندارد هی گرد و غبار مینشیند روی دل و نگاه و لبخندت دل نگاه لبخند لبخند لبخند چه واژه غریبی هی فرو میروی در باتلاق خودت هی غرق میشوی و شب پیچکی آویخته بر گردنت و باز گمگشتگی و باز هزارتویی,اوهام ...ادامه مطلب