اوهام

ساخت وبلاگ
دلمان میخواهد بنشینیم و چند ساعتی زار بزنیم

جوری ک ختم شود به یک آه سبکبال 

ولی این روزها آه ها هم پایشان بست و دستشان بند است ک سبک نمیکنندت

ک هر نفست سنگین و غمیگین و شرمگین است

هیچ نسیمی پیغامی از رهایی ندارد 

هی گرد و غبار مینشیند روی دل و نگاه و لبخندت

دل

نگاه

لبخند   لبخند    لبخند

چه واژه غریبی

هی فرو میروی در باتلاق خودت

 هی غرق میشوی

و شب پیچکی آویخته بر گردنت

و باز گمگشتگی

و باز هزارتویی از راز  

و تویی که هیچ جا نیستی

...

+ نوشته شده در  جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:53  توسط دخترک  | 
ح ذ ف...
ما را در سایت ح ذ ف دنبال می کنید

برچسب : اوهام, نویسنده : 6ghofle بازدید : 91 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 1:35